یه حس خاصی داشت...

ساخت وبلاگ

داشتیم میرفتیم، یه خانومِ پیر از در حیاطشون اومد بیرون.یه لیوان و یه پارچ آب دستش بود،اومد جلومون و لیوانو پر کرد و گفت بفرمایید آب. من نخوردم چون رو لیوان و دهنی بودنش حساس بودم. هاچ لیوانو برداشت و یه نفس سر کشید. رفتیم جلوتر هاچ گفت کسایی هم هستن که دلشون میخواد نذری بدن ولی توانایی مالیشو ندارن.به اینا هیچوقت نه نگو حتی اگه یه لیوان آب باشه. برگشتم و به خانومه گفتم یه لیوان آب هم به من بدین.خوشحال شد.


+متفاوت ترین نذری که خوردم...آب.

خلاصش اینکه دیشب تقریبا مُردم......
ما را در سایت خلاصش اینکه دیشب تقریبا مُردم... دنبال می کنید

برچسب : تو چشای تو یه حس خاصی, نویسنده : 1healer1 بازدید : 39 تاريخ : سه شنبه 20 مهر 1395 ساعت: 21:56