+ طوفان میگه همه ی ما از چیزایی میترسیم که برای بقیه عادی ترین چیزاست...

ساخت وبلاگ

بعضی وقتا یه ترسایی داریم که خیلی عمیق تر از اون چیزیه که بشه فکرشو کرد، ترسایی که خیلی مسخره اند!

میخوام بگم فوبیا دارم. فوبیای نوشیدنی داغ! از همون پارسال که دستم خورد زیر فنجونِ داغ و تازه جوشیده ی قهوه و فنجون خالی شد روی صورت اون طفل معصوم، همشیه موقع خوردن نوشیدنی های داغ یه صورت ملتهبِ قرمز و داغون جلومه که مقصرش من بودم.میخوام بگم وقتی قهوه و چای میخورم فکر میکنم همه آدمای دنیا اومدن زیر دستم جمع شدن تا فنجون از دستم بیفته و بریزه روشون.وسواس گرفتم.لیوان چایی یا  قهوه که پر میشه و دستم میگیرم با بیشترین فاصله از آدما وایمیسم.حتی الامکان چایی رو تنها و جدا از بقیه میخورم.دیگه طعمش طعمِ خوشمزه ی قهوه و چای نیست.انگار که زهرمار میخورم!


+ این ترسایِ بی خود و بی مزه ی لعنتی...

خلاصش اینکه دیشب تقریبا مُردم......
ما را در سایت خلاصش اینکه دیشب تقریبا مُردم... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 1healer1 بازدید : 30 تاريخ : سه شنبه 4 آبان 1395 ساعت: 2:06